بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

بی تو مهتاب

دیشب فیلم بازی جرالد را دیدم، درباره زنی که وارد بازی شوهرش می شود اما در حین این اتفاق ، ماجرایی تلخ پیش می آید که فیلم روی دیگرش را نشان میدهد از آدمها و گذشته زن. ترسناک بود ولی یک بعد دیگرش ترس را تعادل می بخشید. به نظرم فیلم خوبی بود. گفتگوهای ذهنی که همیشه در وجود آدم است در این فیلم بصورت شخصیتی مجزا وارد می شود که ترس و تعلیق را بیشتر می کند.

پر از کارهای نیمه تمامم. استرس از شروع اولین ها، اولین روز مدرسه مثلا، جلسه معارفه با مادرها، نوشتن اهداف کلاسهایم، ایده ها و نحوه اجرا، همه و همه هیجانم را بیشتر می کند. 

الان در دویچه وله خواندم در زولینگن زنی بیست و هفت ساله بعد از کشتن شش فرزند خود خودکشی ناموفق داشت. وای خدای من! بعد از سه ازدواج و طلاق ، آیا حق داشته؟ هر چقدر هم فشار بر رویش بوده . کسی نوشته بود یعنی در شانزده سالگی اولین بچه اش را بدنیا آورده همان یازده ساله ای که مدرسه بوده و زنده مانده. خدای من! انسان تا کجا پیش می رود؟

چیزی نمی گویم. از چیزی که منع می کنی بر سرت می آید. پس سکوت می کنم. 

صدای آب می آمد، ماه پیدا بود، صدای زخمه و آواز. درهم. شب بود. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد