بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

از آخرین پنج شنبه تابستان قرن

تمام چیزهایی که ساخته بودم خوب از آب درنیامد. اصلا ناامید نیستم دوباره می سازم با گل بهتر. و در جای بهتری از خانه می گذارم. دوباره و دوباره می سازم. آنقدر می سازم که قشنگ باشد .

امروز جلسه آنلاین داشتیم و مجبور بودیم طرح درسها و ایده ها را توضیح دهیم و منم هی چند بار وصل شدم. یعنی فکر کنم از همه مربی هایی که بودند من بیشتر از همه وصل شدم. 

امروز بالاخره فیلم بینهایت بلند و به غایت نزدیک را تمام کردم. خیلی ازش خوشم آمد. به نظرم خیلی قشنگ احساسات و درست کردن اسکرب بوک و یک پسرک اوتیسم نابغه را نشان داد.

بعد از آن یخچال را قشنگ و تمیز کردم. کمی بوی سیر پیچیده بود توی یخچال یا بقول دخترک داخل. خیلی بامزه داخل را همه جا بکار می برد. داخل کتابم، داخل بشقابم، داخل تلویزیون. از پدرش یاد گرفته.

بعد با بچه ها درباره هوش هیجانی و زبان زرافه ای حرف زدیم قرار شد با هم در کلاسهای آنلاینش شرکت کنیم.
هاله جانم بهم پیام داد که شنبه پرفورمنس دارد و من از خوشحالی می خواهم بال دربیاورم. از بس که این دختر خلاق و پر انرژی است و کار می کند. شعرهایش به تازگی در یک کتاب چاپ شده. دلم خیلی برایش تنگ شده. امیدوارم بزودی ببینمش. داشتم به چشم اندازهایم فکر می کردم یکیش سفر به شهر هاله است. هم رشت و هم بروکسل.
چقدر لذت بخش خواهد بود.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد