بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

هپایربیرون رفتن

دیروز آنقدر خسته شده بودم که وقتی چشماهایم را بستم دیگر نفهمیدم. این جور خستگی خیلی وقت بود نداشتم. بعد از آمدن کرونا و ماندن در خانه نه پیاده روی داشتم نه رفتن به پارک و طبیعت. فقط در سفر چند روزه بود که بیش از حد راه می رفتم. اما دیروز کاخ سعدآباد همان ابتدای ورودی به نفس نفس افتادم. ولی بعدش بدنم دوباره عادت کرد. دوباره به بودن در طبیعت و راه رفتن و کیف کردن از درختان بلند و صدای باد و آب. دیروز بعد از اسفند که دیگر پایم را جاهای عمومی نگذاشته بودم، این اولین بار بود که دسته جمعی بیرون بودیم. با بچه ها. باز هم با ترس و لرز. اما خدا کمک کرد و روز خوبی بود. کلی حرف زدیم و از دیدن هم خوشحال بودیم. کلی عکس گرفتیم . دومین روز پاییز روز قشنگی بود.

امیدوارم همه صحیح و سالم و سلامت باشند و زودتر این بیماری از کل دنیا برداشته شود. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد