بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

اولین جمعه پاییز دردناک

امروز هی پختم  و شستم و دستهایم را کرم زدم. وقتی خانه مامان ظرف می شورم با مایع ظرفشویی اصلا میانه خوبی ندارم. گاز را تمیز کردم، یخچال  را، خانه را جارو زدم. تنها کار مثبتم  دیدن جلسه هفته قبل کلاسم بود و نوشتن نکات درس در ورد بود و پی دی اف گرفتم و در کلاس گذاشتم.

برای  فردا ظهر ناهار دارم. باید کارهای کلاس یکشنبه و دوشنبه را فردا انجام بدهم. شنبه که به حانه بروم بعد به کلاسهای روز سه شنبه ام برسم. 

اتفاق ناگوار امروز فوت پدر مریم سبزعلی  بود. پنج شنبه با مربم کاظمی کلی با سیاوش تصویری حرف زدم و اتفاقا حال پدرسبزعلی را پرسیدم. مریم هم ماجرای کامل مریضی را برایم توضیح داد. اما امروز صبح ایست قلبی کردند و خود سبزعلی هم استوری کرده بود که قرار بوده شنبه به خانه بیاید و قلبم آتش گرفت. طفلکی مامانش را که خیلی سال پیش از دست داده بود و حالا خودش مانده و سه تا از خواهرهاش. بچه هم ندارد و خیلی تنهاست. کاش حداقل بچه دار می شد.

چه روزهای عجیب تلخی است. هر لحظه خبر مرگ ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد