بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

خرس

اگر هر روز ساعت هشت بیدار شوم خیلی خوب است و می توانم شب هم به موقع بخوابم. و به همه کارهایم برسم. همه اش در حال سرچ کردن و مطلب پیدا کردن برای کلاسهایم هستم. 

امیدوارم این هفته هم خوب و عالی بگذرد. باید مشاهداتم را می نوشتم ولی بیشترشان ارزیابی بود تا مشاهده.

هنوز این مطلب برایم جا نیفتاده.

دیروز فیلم خرس خسرو معصومی را تماشا کردم. لحظات آخر واقعا واقعا دردناک و وحشتناک بود طوری که من صدای فیلم را بستم.کدام پدری حاضر می شود دختر خودش را بکشد؟ یعنی دقیقا رومینا و پدرش، این مرد در فیلم و دختر و زنش. به استیصال می رسد؟ دلم می خواهد بدانم هر کاری هم کرده باشد که نکرده بود آیا مستحق مرگ هستند؟

سعی کردم از صحنه های برف لذت ببرم، برفی می بارید لابه لای درختان سربه فلک کشیده که کیف می کردم. آنقدر زیبا بود که دلم نیامد نبینم. باد می زد و برفها می ریختند. دلم برای برف تنگ شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد