بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

شب خالی بی ستاره

من دلم برای خانه ام تنگ خواهد شد اما تا زمانی که آبی آسمان را می دیدم هرگز دلم نمی خواست برگردم. یک کیسه برداشتم و تمام پللستیکها را جمع کردم. کیسه زباله مشکی رنگ پر شد از نایلون، ته سیگار ، قوطی سیگار، خوراکی ها ، زیر درختها قدم می زدم و گردو ها و به ها را نگاه می کردم و کیف می کردم. 

حالا که رسیده ام خانه و روی تختم دراز کشیده ام دلم برا ی ستاره ها تنگ شد و اشتیاق بچه ها برای دیدن مریخ در گوشیم. برای دیدن ستاره های مختلف صف کشیده بودند و ذوق می کردند. صبح هم درباره طبیعت و تخریب محیط زیست با زباله هایی که به طبیعت برنمی گردند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد