بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

من و این همه خوشبختی محاله.

با دوست تازه ای که در کلاس مربی هنر پیدا کرده ام حرف می زدیم. حالا می فهمم می شود در آستانه چهل سالگی دوستانی جوان پیدا کرد که از معاشرت و تجربیاتت لذت می برند. نوشتن برنامه و طرح درس برای کلاسهای هنر بهانه ای می شود که با آدمها ارتباط بگیرم. و بهشان کمک کنم. کلاسهای مدرسه امروز خوب پیش رفت. 

برای هم حرف می زنیم بدون اینکه همدیگر را دیده باشیم و فقط چند جلسه کلاس آنلاین بینمان مشترک است. و یک کلیسا.

کلیسا ساگرادانای بارسلونای اسپانیا، که قشنگترین کلیسایی است که دیده ام. قرار شد با سها بنویسیمش. راستی سها یعنی چه ؟ باید ازش بپرسم.

فردا یک ماجرای خوب هم در پیش دارم. به غیر از چهار تا کلاس خودم و دندانپزشکی آن وسط یک کلاس از تجربه های کتی جان. و این یعنی خوشبختی کامل.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد