بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

شب فیلم دیدن

داشتیم فیلم میدیدیم:

بنفشه آفریقایی و روزهای نارنجی. هدیه تهرانی در روزهای نارنجی خوب بازی نمی کرد یعنی حرف زدنش خوب در نیامده بود. دهانش باز نمی شد برای ادای لغات مثلا می خواست با لهجه باشد اما بدتر شده بود. موضوع فیلم هم شاید ماجرای تازه ای بود با چاشنی همه کلیشه های رایج تفاوت های نژادی ، نژاد زن و مرد، روستایی و شهری. اما قاب بندی های درختان پرتقالش را پسندیدم. سبز و نارنجی. فوق العاده بود. ردیف درختان پر از پرتقال، چیدن پرتقال، سبد های پر از پرتقال. این لحظه ها و سکانس هایش تماشایی بود. 

بنفشه آفریقایی مشخص بود کار یک عکاس است. دکور خانه، پرده ها و رومیزی هایش، میز و صندلی هایش، حتی میز تلفن و کاغذهای چسبانده شده، کابینت سبز آشپزخانه و حیاط خانه، کارگاه چوب، اردکها و باران های وقت و بی وقت فیلم همه زیبا بود. لباس پوشیدن فاطمه معتمد آریا و موهایی که می پیچید تا صبح فر بخورد، دلپذیر بود. جورابهای قرمزش مثل جوراب پوشیدن خودم بود در فصل سرما. بعد مالیدن چغندر به لپهایش و رژی که می زد دلنشین بود. نخ پشمهایی که در دیگهای بزرگ رنگ می زد. سکانس اول فیلم معجزه آسا بود. زنی لم داده روی نخ های رنگ شده و اشک از گوشه چشمش زده بیرون. چقدر عاشقانه و قشنگ. من عاشق بنفشه آفریقایی ام. سالهاست نگهداری می کنم. بعد موضوع جذابش را دنبال کردم. ماجرایی بین زن و مرد ، زن و زن، مرد و مرد. و همه اینها خوب نوشته شده بود و بازی می شد. جملاتی که لحظات طنز ظریفی داشت که حال خوب کن بود. و چراهایی که یکی یکی می فهمیدی جز یکی چرا جدایی؟  و حالا دیگر خیلی مهم نیست. انگار آدمی دلنازک می شود و انسانیت مرزهای غیرت را در می نوردد.قشنگ بود. 

نظرات 1 + ارسال نظر
ولی چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 07:06 https://book-market.blogsky.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد