بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

زندگی موازی


بهم گفتی من دلم می خواست وقتی سن تو بودم کسی بود که این حرفها را بهم می زد. بهم گفتی الان خوابی و وقتی می فهمی که دیر شده است.

حرفهایت همانها بود که یووال نوح هراری می زد. قبلترش هم تو می گفتی. 

حرفهایت را می شنیدم ، می خندیدم از شادی شنیدن صدایت. درد و ناله داشت بیشتر حرفهایت. 

چون حق با تو بود سکوت می کردم.

نظرات 1 + ارسال نظر
ولی یکشنبه 11 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 05:51 http://shomalmarket.biststore.com/product/view/176/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد