بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

آخرین جمعه آخرین آبان قرن

به هوای اینکه تمام تلاشم را بگذارم روی نوشتن بر روی داستان نیمه تمام خودم اینجا هم نمی نویسم. دندانهایم را که کشیدم اصلا در یک آن تمام درد هایم رفتند اما بغضی داشتم از دیدن دنداهایم که یکی یکی از دهانم بیرون آمدند. سی و خورده ای سال باهام همراهی کرده بودند در غم و شادی.انگار می مردم. انگاز تکه ای از من بود که کنده می شد و از من چدا می شد. دندان سفیدم از یک طرف سالم بود فقط یک سوراخ کوچک داشت که همه چیز را خراب کرده بود. و وقتی دکتر با آن بیلبیلکی که داشت معاینه می کرد فرو کرد داحلش من از درد فریاد کشیدم. و اشکم در آمد.

باران گرفته. دارم میرم خونه مامان. از فردا دو هفته تعطیل شده نمه جا اما این بار معلمها تعطیل نیستند. خوبی کلاسها این است که به دلیل برف و آلودگی تعطیل نمی شوند  و هیچ جبرانی معنایی ندارد.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد