بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

اندوه تو من را می کشد

می خواستم بخوابم اما قبل از  خواب تلگرامم را چک می کنم . چیزی تکانم می دهد. ده روز شده از هم بی خبریم. دوازده نوامبر و حالا امروز بیست و سه نوامبر صدایت را بسته بندی کردی و برایم شعر اخوان را خواندی. پر از غصه و اندوه و حتی برایم می گویی شعر اندوه اخوان . دلت برایم تنگ شده؟ غصه داری؟ می دانی که من با صدایت تا مدتها زندگی خواهم کرد. هزار بار گوش می دهم. باهاش می خوابم. بیدار می شوم. اگر فردا کلاس نداشتم تا صبح بیدار می ماندم و می نوشتم. چقدر عقبم از نوشتنهای شبانه ام. چقدر حرف دارم که نگه داشتم برای توی فایل لب تابم. چقدر خوشحالم کردی و می دانستی منم امشب از غم حرف زدم. امشب دلم می خواست که تقریبا همه چیزم روی برنامه جلو رفته بود غمگین باشم. چون یک چیزم روی برنامه اش نبود و آن هم که یکهو با شنیدن صدات اصلا پوچ شد رفت هوا. هیچ جوابی ندارم برایت. به جز یک مشت دلتنگی و کلمه . آره کلمه که یعنی زخم و جراحت. اکر بنویسم زخمها و جراحتهایم را می نویسم. و تو یکی از زخمهای منی که هیچ وقت خوب نمی شوی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد