بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

روزگار های ناخوشی زودگذر

دارم به آخرین قسمت پادکست فهیمه گوش می دهم درباره بوها و ادویه ها و غذاها، دارم کیف می کنم و چه اهمیتی دارد که نیم ساعت پیش چند تا از مادرها از کلاسم ایراد گرفتند، مگر هر سال این ایراد گرفته نمی شد؟ مگر هر سال به این طرز کلاسداری و برگزاری ایراد نمی گرفتند ؟ اصلا به دل نمی گیرم و انرژیم را بیشتر می کنم تا کلاسم بهتر از قبل باشد. نشسته ام سرخوش و کمی گرفته دارم به غذایای ایرانی  گوش می دهم. 

کرونا کرونا کرونا

یادت باشد چقدر ما را چزاندی و چقدر به همه آدمها سخت گرفتی. به معلمها ، به مادرها، به این اینترنت کوفتی که سرعت ندارد. به این واکسن هایی که معلوم نیست کی بدست ما می رسد!؟

چه روزهایی چه زمانهایی

باورم نمی شود، باورم نمی شود که این همه خسته باشم و دلم می خواهد پناه ببرم. فقط به یک دیوار ساده با یک درخت .همین. پناهگاهی در تنهایی بدون هیچ کس. با لب تاب و فیلم و موسیقی. ببینم و بشنوم و بنویسم. فقط همین.

نظرات 2 + ارسال نظر
Baran دوشنبه 24 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 20:27

اجازه خانم؟خدا قوت.

ممنون عزیزم

Baran پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 06:40

اگه منظور تون باران این پست بود،
بله.همین باران م.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد