بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

درختهای مقدس

امروز با دلشوره بیدار شدم. بعد از نماز صبح دیگر نخوابیدم. وقتی از خانه راه افتادم برای کلاسم، مسیرم را در گول مپ دیدم ، اما حواسم پرت شد و از نیایش رفتم به جای یادگار و بعد هم از چراغ قرمز جردن سر درآوردم و دیر رسیدم. با عجله ماشین را خیلی جلوتر از خانه پارک کردم، از همین برجهای مزدیک خانه رییس جمهور. بعد از دوساعت بازی با بچه ها برای برگشتن نگاهم افتاد به برجهایی که روف گاردن داشتند، جلوی درهایشان سه درخت کاج بود و من بغض کرده و نالان سوار ماشینم شدم. نکند جلوی خانه تو پارک کرده بودم؟ نکند در این دو یاعت آمده باشی پشت پنجره و من را در حال دویدن دیده باشی یا ماشینم را ؟ گریه ام گرفت. پارسال موقع برف آمدنا توی همین کوچه ها دنبال خانه ت می گشتم. رفته بودم عکسهایت را زیر و رو کرده بودم و ویوها و عکسهایت را گشته بودم تا ببینم بالاخره کجای ساسان هستی؟ آخ قلبم. از صبح حال عجیبی بودم. به خاطر همین بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد