بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

روزهای سرد و سیاه

این روزهای دی ماه را دوست ندارم. با اینکه تولد برادرم سیزدهم است اما بعد از مردن عموی نازنینم در دی ماه نود و شش و بعد هم دزدی طلاها  و بعد هم روزهای سخت پارسال دل خوشی از این روزهایم ندارم. این روزها سربی که تهران سیاه و دود آلود است که دره ای از آسمان پیدا نیست ، دلگرفتگیم بیشتر است اما یک تلفن چند لحظه ای حالم را بهتر می کند. وقتی دوست و رفیقی باشد که دلت برایش تنگ می شود و دلت می خواهد حالش را بپرسی دیگر این سیاهی ها و گرفتگی ها هر چقدر هم باشد کمتر خواهد شد. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد