بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دارم پادکست مدیر را گوش می دهم ، جالب است. چقدر دلم تنگ شده ، خوابم می آید. چشمانم می سوزد. صبح باید بیدار شوم. کلاس دارم.

شنبه را تعطیل کردم تا کمی در خانه باشم. هوا چقدر امروز سیاه و خاکستری بود. طبقه دهم خانه اش پنجره که باز می شد انگار دود وار می شد.بهمان خوش گذشت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد