بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

از نوشتن های مداوم

از خواب عجیبی بیدار شدم. فیلم بود یا واقعیت اما انگار من در فیلم بودم مثل فیلم های سه بعدی که تو در فیلم هستی اما جایی در واقعیت ایستاده ای. یک مرد بهم حمله کرد و انگار خفه ام می کرد یا بهم چاقو می زد اما من ببند شدم و هی با حرکات عجیب به زمین کوبیدمش. و حالم خوب بود. و بقیه از این اتفاق تعجب کرده بودند.

از خواب بیدار شدم، ساعت را نگاه کردم هنوز هفت نشده بود. خورد و خمیر بودم . نماز خواندم و دوباره دراز کشیدم و دارم پادکست احسان عبدی پور را گوش می دهم . دارد درباره نوشتن می نویسد. درباره آیش می گوید ننوشتن را به تاخیر نندازید . مسئله این است که نتوانی ننویسی. زمانی می رسد که همه شرایط نوشتن مهیاست اما دیگر هیجانی برای نوشتن نیست. هیجان نوشتن مقدم بر نوشتن است. چقدر حرفهای خوبی در کتاب باز می زند. حالا هر شب نوشتن بر من واجب است که اگر چیز کوچکی باشد حتما می نویسم تبدیلش می کنم به مطلبی طولانی. چقدر لذت بخش می شود. 

حالا در درباره یک سکانس مشق شب کیارستمی می خواهد صحبت کند. 

چقدر صدایت شبیه صدای کیارستمی است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد