بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

شب نشینی در حیاط

صبح شده. در از صدای پرنده، دیشب که توی حیاط نشسته بودیم و کباب می خوردیم، حس خوبی داشتم از اینکه همه سالم هستیم و همین کم هم خوشبختم. دخترم خوب غذا خورد، پدرم آرام بود. نی نی توی راهیمان تکان می خورد و حسابی از دیدن عکس سه بعدیش که دست ذاشته بود زیر چانه اش ذوق کردم. حالا بیاید ، و دلم برای دیدن صورتش قشنگش قنج می رود. لحظه لحظه بودنم در کنار خانواده ام را حتی اگر گاهی ازش ناراضیم و وفق مرادم نیست باز دوست دارم و خدا را شکر می کنم به خاطر وجودشان. 

بعد ته مانده درخت توت را تکاندیم. توتهایی که وقتی می افتادند روی زمین از شدت رسیدگی له می شدند. شیرین و چسبناک می ریختند روی سر و دست و پایم. دیروز دخترک نقاشی کشیده از اینکه آرزویش چیست؟ و آنقدر قشنگ آن کشیده بود که حظ کردم. آدمی کشیده بود با ماسک و اسپری ضد عفونی و ویروسهای دورش، و می گفت آرزویم از بین رفتن کروناست. آرزوی  همه دنیا از بین رفتن کروناست. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد