بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

ماجرای منی

پریشب خوابت را دیدم. نمی دانم چرا ننوشتم. اصلا چی باید می نوشتم؟ خواب اتفاقی نداشت. ماجرایی نبود. طعم بود. مزه بود. احساس خوشایند دوست داشتن بود. و اینکه از من راضی بودی. تصویر صورتت می آید جلوی  چشمهایم و لبخندت و اینکه من را معلم خوبی می دانی. اولین بار که معلم شدم تو بهم گفتی ، تو بودی کنارم، تو تشویقم کردی، تو گفتی که هم قد بچه ها شوم. و حالا از هشتاد و دو تا حالا ، از آن سالهایی که دیگر نخ نما شده اند انگار یک زن چهل ساله هر صبح که از خواب برمی خیزد در اندیشه رضایت درونی است. رضایت از خودم، بدنم و تمام احساساتم . چقدر عجیب است این خواب. این بودن در پستوی نهانی ناخودآگاهم. نمی توانم فراموشت کنم. نمی توانم از خاطراتم پاکت کنم. تو ماجرای زندگی منی. عشقی جاری که هیچگاه تمام نمی شود. جان من، سرت سلامت.

نظرات 1 + ارسال نظر
منی سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 06:16

kheyli onvane zayeii ro entekhab kardi . Adam fekrhaye bad bad mikone !!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد