بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

کم خوابی، بی خوابی، حال تهوع، دل آشوبگی، حالی است که دارم تجربه می کنم. عجیب است اما می دانم هیچ چیز سر جایش نیست. می خواهم بفهمم چه چیزی درست است. اما الان نمی توانم تشخیص بدهم. دیشب خواب دیدم تمام پیامهایم پاک شده است. خنده دار است. حالا که اینترنت هم قرار است به خاطر صیانت از حقوق ما ،نباشد، مثل زمانهایی که قطع می شد مثل ژانویه ای که سیاه بود و هواپیما افتاده بود یا آن روز که بنزین گران شد، یا هشتاد و هشت. یا همین الان که با این سرعت مزخرف همه را دیوانه می کند، دوباره برمی گردم به وبلاگم ، به این صندوقی که بیست سال است همراه من است. و حتی اگر کسی هم نخواند و خوانده نشود، اما حداقلش این است که دلم خوش می شود به  دیدن کلمات در بدون امضای قشنگ خودم. و بعدها که بسراغش می آیم دلم برای روزهای سخت و شیرینم تنگ می شود.

نسیم خنکی می وزد. هوای بهاری خوبی است انگار. کاش در این روزگار دلمان هم شاد بود. 

همه ،خشمگین و عصبانی کلمه مهاجرت را گوگل می کنند. شاید زمانی بشود که گوگل را هم نتوانیم باز کنیم. باورم نمی شود که ذره ذره در این شهر می میمیریم.

هر چقدر هم بخواهم مثبت باشم آخرش ته دلم غم دارم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد