بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

انحصار

دستهایش را دوست دارم، انگشتانش را که در تصورم فرو می روند میان موهایم و سرم را عقب می کشند، لب هایش را که چفت لبهایم می شوند و من را طوری محکم می بوسند که انگار تنها دختر روی زمینم و لب هایم تنها لبهایی است که می شود بوسید.اما می دانی؟ چیزی درونم ، درون من، پریسا ،فروریخته است، همان چیزی که مرا برایش همه می کند. اینکه مرا انحصاری نمی بیند، مرا همان طوری که هستم نمی فهمدبرایم پذیرفتنی نیست. می دانی؟

ص ۱۰۰

مرلین مونرو غمگین نیست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد