بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

شب همانجا که همیشه می ایستادم و به صدایت گوش می دادم تا کلاسم شروع شود، سر کوچه آمدم بپیچم یک پراید مشکی جلوترم ایستاد و من مجبور شدم بایستم تا برود. اما نرفت. منتظر بود. یکهو یک پسر جوان با شلوارک و کلاه گپ آمد و به آن پسر پراید سوار یک چیزی که توی دستهایش  قایم بود را داد و بعد از چند کلمه جدا شد و رفت و پراید راه افتاد اما همان جا سر کوچه کناری ایستاد و یک مرد دیگر آمد سمت راننده و با آنها صحبت کرد و من عبور کردم و رفتم .

اما هر چه بود گرفتن مواد بود نه چیزی دیگر. 

برایم دردناک بود. چقدر این بچه ها این پسرهای جوان عادی بودند  و برایشان عادی بود. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد