بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

سرد مثل زمستان

تو ازم دور شدی و من بی تاب شدم

روز تحمل کردم شبها بی خواب شدم

من کمی   وقت می خوام تا ازت سرد بشم

شبیه دنیایی که له ام کرد بشم


اشکم می ریزد همینطور بی اختیار. دراز کشیده ام روی تختم. مامان پسرک پیام گذاشته اما دلم نمی خواهد گوش بدهم. بعد از این همه ماه واقعا حوصله شان را ندارم. پسری است که ادب شدنی نیست اما دوستش دارم. 

می بینی من آدمهایی که آزارم می دهند را دوست دارم. 

باید بروم دوش بگیرم  و منتظر یک جلسه آنلاین شوم. درباره کلاس تازه ام. حوصله ندارم. دلم می خواهد تا آخر دنیا همینطور روی تختم باشم و به سایه ها می دانند گوش بدهم و گریه کنم و کسی صدایم نکند. و کسی را نخواهم دیگر. زندگی را نمی خواهم. 


دیشب خواب دیدم زمستان شده و رفته ام برف بازی یا اسکی یا نمی دانم چی اما آنقدر توی برف بوده ام که صورتم گرد تا گرد در آفتاب  روز برفی سوخته . خوشحال بودم چون زمستان بود و تو خوب شده بودی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد