بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

گاهی از خودم می پرسم آن روز که مادری کودکی را در شکمش پرورش می دهد آیا از او می پرسد که او این هستی دردآلود را می خواهد یا نه.من هیچ گاه نمی دانم خودم آماده بودم و هستم برای هستی. هیچ گاه نمی دانم زنجیره بلند دردآور تا کجا باید ادامه یابد یا کجا قطع شود. اما عزیزدلم، یک چیز را خوب می دانم.کسی که هست شد دیگر راهی  جز هست ماندن و درد کشیدن[را] ندارد. هستی و درد با هم آمیخته اند هستی و درد با هم آمیخته اند.


مرلین مونرو غمگین نیست

ص۸۵

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد