بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

خوبتر

از خواب بیدار شده ام. از صدای دو بچه که با هم دعوا می کنند . ساعت را نگاه می کنم . از  دو گذشته. چطور بیدارند و حتی مامانشان را بیخیال بلند بلند صدا می زنند که یعنی بیا ما را از هم جدا کن. بعد از چند دقیقه صداها قطع شد. حالا من ماندم و بیخوابی. باید آنقدر زل بزنم به تاریکی تا خوابم ببرد. و توی دلم بگویم حتما ختما حتما فردا روز بهتری است. و فردا خودم را بیشتر دوست می دارم. فردا حواسم بیشتر به خودم است. جلوی بچه ها خیره نمی شوم به جایی و زل نمی زنم و نمی روم توی فکر . به صداهایشان گوش می دهم و زود عصبانی نمی شوم.  حواسم هست که مهربانتر باشم. مثل قبل. مثل یک معلم خوب بی حاشیه مظلوم که هر چه بچه ها می گویندقبول می کند. و هیچ اعتراضی  ندارد. من همان معلم خوب سابق می شوم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد