بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

۶۷

عزیزدلم 

تابستان چهل سالگیم چه تابستانی بود. من همیشه تابستان های عمرم عاشق بوده ام . از همان کوچکی . از همان سال های ابتدایی که فهمیدم عشق چیست؟ چیزی میان قلب آدمی که باید پنهان شود.، بوسه هایی که باید پنهان شود . من چیز یواشکیی را تجربه نکرده بودم. من هیچگاه دست کسی رانگرفته ام، یواشکی. من همیشه در خیال و رویا بوده ام. در خیال و ورویا چشمانم را بستم و عاشق شدم. دستهایم را بردم روی صورت کسی که دوستش داشتم کشیدم روی ابروها، چشمها، و بعد آرام آرام آوردم تا لبهایش و داغی لبهایش را گذاشتم روی لبهایم. همیشه تصورات قشنگتر از واقعیت است ، چرا؟ همیشه توی فیلمها خودم را جای عاشق فیلم گذاشتم و سختی کشیدم. درد کشیدم و عاشقی کردم. بعد یواشکی دنبال معشوق رفتم. توی خیالم زیر باران قدم زدیم. روی برگهای پائیزی راه رفتیم. خیابانهای طولانی را پیاده رفتیم. در گوش هم نجوا کردیم ، لابد. مثل همه عاشقهای دنیا. چرا اینقدر عشق لعنتی است؟ این روزها وقتی دو نفر را می بینم که دستهای همدیگر را گرفته اند، یا توی ماشین در آغوش همدیگرند یا روی موتور سفت همدیگر را چسبیده اند، دلم می ریزد. دلم می خواهد. هر روز و هر روز برایم تکرار می شود و هر بار قشنگتر از قبل است. این عشق لعنتی ، قشنگ است ، مگر نه؟ آدم از راه دور می تواند هرم گرمای عشق را بفهمد. من که اینطور بودم. تو را نمی دانم. من روی ابرها سوار می شدم و با ماه از پنجره اتاقت سرک می کشیدم. من عاشق پرده های خانه ت شده بودم. رنگ هایی که کنار هم چیده بودی. عاشق حیاط کوچکت. توی خیالم بارها آمده بودم لابه لای درختهایت و صورتم را کشیده بودم به برگهای درختان. دستهایم را کشیده بودم روی گلبرگ گلهایی که تو کاشته بودی، روزی. من هر روز عصر به حیاط می آیم آب می پاشم به سبزی خانه ت وبوی تابستان را در فضا پخش می کردم. من ، تابستان خانه ت بودم. اما فردا تابستان تمام می شود. من هم با تابستان می روم. من هم پائیز می کنم. زرد و قرمز می شوم. می ریزم. قلبم از عشق خشک می شود. تکه تکه خواهم شد. می روم زیر پاهایت و خش خش می کنم و و می روم توی گوشهایت و صدایش لذت بخشترین صدای پائیز خواهد بود. آه. چه پائیزی باشد این پائیز . چقدر منتظرش بود. چقدر دوستش دارم. دلی که از تابستان با خودش عشق ببرد به مهر و آبان و آذر چه دلی است. پائیز برگریز ، زودتر بیا. زودتر سرک بکش توی حیاط و با من زرد شو. با من قرمز شو. که فقط اینطور آرام می گیرم. عزیزدلم 

هر وقت به درختان حیاط خانه ت نگاه کنی ، که برگ هایشان می ریزند، که نارنجی می شوند، هزاران رنگ قشنگ، همه اینها منم. منم که پا گذاشته ام به خانه ت و این طور عاشقانه رنگ به رنگ می شوم برای تو. دلت نگیرد . بزودی روزهای قشنگتری می بینی و این روزها می شود بهترین تابستان و پائیز عمرت.

نظرات 1 + ارسال نظر
Baran پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 12:59

آخ...
عزیز دلم

آخ قسمت ۶۹ رادیو بندرتهران را گوش بده، نامه اش بود. یادم انداختی و قلبم پاره شد. عزیزم. بارانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد