بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

شب عاشقی

امشب که تابستان به لحظه های آخرش می رسد، یک ساعت بیشتر دوستت دارم. ساعت را که عقب کشیدی حواست باشد. یک ساعت بیشتر قلبم می تپد.

ماه ماه ماه

هر لحظه که در خیابانهای این شهر می راندم تا خسته و کوفته به خانه برگردم، ماه غافلگیرم  کرد. ماه کامل قلبم را جلا می داد. خاطرات خوشی را به یادم می آورد و دیوانه ترم می کرد. این ماه نقره ای که چند شب اینطور در آسمان می درخشد را دوست دارم. 

زندگی همین است. از صبح زده ام بیرون و یک لحظه تماشای ماه حالم را جا آورد. و حالا کمی نشسته ام برای خودم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد