بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

سرب

دیشب موقع دیدن فیلم سرب مسعود کیمیایی خوابم برد. همیشه چند باز این فیلم را دیده ام. نصفه و هیچ وقت کامل نشده. یکبار اولش را ندیده ام، یکبار آخرش را.،اما موزیک این فیلم را خیلی دوست دارم. وقتی پولاد کیمیایی و شاهد احمدلو کنار آتش جلوی سینما ایستاده اند و تمام عشقشان دیدن فیلم است، یاد خودم می افتم موقع دیدن فیلم مارمولک  وسط جشنواره جلوی سینما سپیده که از سرما می لرزیدم. وقتی موهای فریماه فرجامی از ته تراشیده می‌شود ، وقتی با امین تارخ از رفتن حرف می‌زند، وقتی  هادی اسلامی با جمشید مشایخی در زندان حرف می زند ، وقتی سوار قایق می‌شوند و بالاخره می‌روند، همه جای این فیلم پر از دیالوگ های عالی و فراموش نشدنی است که بقیه کارگردانها مثل مسعود کیمیایی نمی‌توانند تکرارش کنند. ریتم قشنگ آهنگش توی سرم تکرار می‌شود. آهنگی که مادر پولاد، گیتی پاشایی ساخته و فوق العاده است. و در تمام فیلم با همه لحظه هایش همخوانی دارد.

تعداد بازیگرانی که در این فیلم هستند و دیگر زنده نیستند چقدر غم انگیز است  به خاطر فوت فتحعلی اویسی این فیلم را یکی از شبکه ها داشت پخش می‌کرد. حیف شد.  

نظرات 1 + ارسال نظر
افشین پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 10:36

وقتی فیلم هایی رو میبینم که بعضی از بازیگراش زنده نیستن بیشتر از اینکه حواسم به فیلم باشه به نبودن اون ها فکر میکنم... به اینکه چقدر انسان ها راحت پرونده زندگیشون بسته میشه... برای من شاید این مهمتر از فیلم باشه چون میفهمم نباید زندگی رو سخت بگیرم و ازش لذت ببرم چون پرونده من هم روزی مثل اونها بسته خوهد شد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد