بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

من از نهایت شب حرف می زنم

...

میرفت سوی هیچ و در شبها فرو می‌رفت

شکل غمی در عمق شعر شاملو می‌رفت


مراقب خودت باش...


افسردگی جوری درون ما پیچیده که هیچ جور نمی توانیم از زندگیمان حذفش کنیم. در گوشت و پوست آمیخته با نفس و خون در رگهایمان...


اما عشق نجات دهنده است شاید. عشق نجات دهنده برایت می خواهم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد