بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

عشق برای هر کسی معنایی دارد

هیچ کسی نبود که بگوید عاشقتم. عشق مال توی فیلمها و کتابهاست. مامانم همیشه می گفت، وقتی خامتر بودم و رویاپردازی می کردم. رویای داشتن عشقی که توی فیلمها بود. آدمهایی که برای نبود هم دلتنگ می شدند و در بود هم جوری عجیب همدیگر را می خواستند. اما مدتی است دنبال مدل دیگری از عشق هستم، عشق را جور دیگری جستجو می کنم. جوری که در تک تک سلولهای بدنم احساسش کنم. وقتهایی که از عشق و دوست داشتن پر می شوم همه دنیا را با همه موجوداتش دوست دارم. به همه انسانها عشق می ورزم. تمام کهکشانها، ستاره ها و هر چه که در این آسمان است به وجدم می آورد. وقتهایی که به آدمها محبت می کنم از روی دوست داشتنی که در قلبم دارم و از روی دوست داشتن برایشان همه کار می کنم.از خودم حتی  گاهی می گذرم. انصاف داشتن یکی از علامت های دوست داشتن و عشق است. به طبیعت ،به حیوانات و گیاهان رحم کردن، به خودمان رحم کردن اینها همه از دوست داشتن شروع می شود. خیلی شعاری است. خیلی می تواند ایده آل باشد . اما من دوست داشتن کودکان و کار با آنها را از همه اینها برداشته ام و مثل گنجی توی قلبم بزرگ و بزرگترش می کنم. حالم را خوب می کند و هیچ وقت نتوانستم حتی به کسانی که بهم بدی کردند لعنت بفرستم یا ازشان متنفر باشم. این عشق جهان شمول است. دیگر بین زن و مرد نیست. بین تک تک اجزای یک دنیاست. 

دیگر به دوست داشتن بین خودم با یک شخص مشخص فکر نمی کنم. دیگر خودم را مشغول این خودخواهی نمی کنم. انگار که خودخواهانه بخواهم کسی را به بند بکشم. حتی اگر خودم را نتوانم قانع کنم خودم را محدود می کنم،نه کسی  که دوستش دارم. هیچ وقت چیز کاملی در این دنیا وجود ندارد. همیشه یک جای کار می لنگد حتی همه آنهایی که به عشق اعتراف می کنند. 

عاشق ماندن کار سختی است، دوست داشتن واقعی  آدمها هر جور که باشند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد