بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

نامه به ...

عزیزدلم!

من  زده ام دل نازکت را شکسته ام و تو دل شکسته ، از همه دنیا دست شسته، حتی از عشق های حقیقی و غیر حقیقی ناامید شده ای. یک گوشه این دنیای بی رحم ، تنها و غمگین هستی، منتظری این روزهای تاریک آخر مهرماه تمام شود و آفتاب  دلهای آدمها در آبان ماه،  پرمهرتر و مهربانتر بتابد.

دل شکسته را هیچ کار نمی شود کرد. منم هزار بار دلم را داده‌ام به دست باد و آب و آتش و خاک تا بند بزنند اما نشد آن دل سابق. 

هر چقدر هم بگویم اشتباه کرده ام، عصبانی بودم یا چه می دانم لجم گرفته بود آن روز، توی توهمات خودم بودم، یا هر چه امروز معذرت می خواهم. تو قبول نمی‌کنی و نمی بخشی. 

وقتی  آدمها با هم حرف نمی زنند ، کلمات معنایشان تغییر می کنند و شاید از کلمات  و عکس ها، چیز دیگری برداشت کنند. نمی خواهم به خودم حق بدهم، 

عزیزدلم!

حالا بیا و برگرد و به گذشته نگاه کن. می دانم همه کارهایم را اگر هم خوب بودند با کلماتم نابود کرده ام، و دیگر از چشم تو افتادم اما 

سنگدل نباش. تو که سنگدل نبودی. بی رحم نباش. تو که بی رحم نبودی. دلگیر نباش. 

من مثل زمان و طبیعت نمی‌توانم، دل شکسته ات را بند بزنم، اما می خواهم جبران کنم. بوسه های دوستیم را برایت می ‌فرستم و می خواهم که روی شکستگی هایت را ترمیم کنم. شاید روزی روزگاری التیام یافت. به امید آن روز همه تلاشم را میکنم و دست از جبران برنمیدارم. 

تا همیشه دوست تو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد