بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

استانبول تمام نشدنی

اینجا هنوز هوا تاریک است اما تهران صبح شده، صدای ماشینها که از سینه کش خیابان  بالا می‌آیند و صدای مرغان دریایی گاه و بیگاه می آید. پاهایم زق زق می کنند. چند روز پیوسته راه رفتن و آرام نبودن با تمام هیجانش دارد کم کم تمام می‌شود و من به خانه ، به زندگی ، به همه روزهای معمولی شهرم برمیگردم. 

دلم برای این شهر قشنگ ، به قول تو عاشق بدون معشوق تنگ خواهد شد. صدای آدمهای مهربان و بیشتر مهربان در گوشم باقی خواهد ماند.

اگر ایران هم دروازه هایش به روی جهان باز می کرد همینقدر دلنشین کی شد و صدای تمام جهان درونش شنیده می شد.

لذت بخش بود دیدن مردمهای مختلف از یونان، اوکراین، چین، اسپانیا، آفریقا، سوریه، عراق، بحرین، صربستان، و خیلی جاهای دیگر در کنارت لذت بخش بود. تجربه عجیب و قشنگی بود. 


نظرات 1 + ارسال نظر
رهآ چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 08:54 http://Ra-ha.blog.ir

چقدر لذت میبرم وقتی از استانبول مینویسی و میخونم. چقدر خوب کلمه ها رو کنار هم میزاری.
خوشحالم که رفتی سفر :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد