بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

جمعه ی ملول

افتادیم در اتوبان. دوز دوم واکسن سینوفارم را سر راه زدم. خیلی خلوتتر از دفعه اول بود. خانه را همانقدر آشفته رها کردم و هر چه لباس بود ریختم توی ساک دستی و یک عالم وسایل ریز و درشت ، اول باید بروم به مامان سر بزنم، چند تا وسیله هم دست اوست. بابا رفته یزد چهلم مهندس، نرسیده سوار ماشینش شد و خودش را سپرد توی جاده، تا مارال رفته و وقتی خوابش گرفته و داده به رامین نشسته . همه اش نگرانش بودم. تا از خواب بیدار شدم بهش پیام دادم و بهش زنگ زدم.حالش خوب بود. 

تا برسیم به مقصد شاید دو شده باشد.

خبری ازت نیست. امیدوارم بهت خوش بگذرد هر جا هستی. و خوب باشی. درد نداشته باشی. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد