بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

ازمصائب امروز

امروز یقه اسکی صورتی رنگ راه راهم را پوشیدم که روی تنم می خوابد. با سوتین یاما می که سه سال پیش از شعبه پاسداران به قیمت گزاف خریدم. بعد از آن آنقدر تحریم شدید که تمام شعباتش بسته شد. آن موقع سیصد و پنجاه هزار تومان  در حراج خیلی به حساب می آمد. یکهو نمی دانم چرا این سوتین را برداشتم بستم و همان شد که مصیبت پشت مصیبت. بعد از چند سال،  سالم بود اما برای من شل شده بود. و مثل مادران شیرده می شدم. نوک سینه هایم می زد بیرون. جایت خالی بگویی سینه هایش. و بعد رفتم دستشویی خانه مردم همان اول صبح و هی این سینه ها را دادم بالا و دستمال کاغذی گذاشته ام و هی خودم را مرتب کردم و تابم را کردم توی شلوارم اما باز بعد که خودم را در آینه چک می کردم ، زنی بودم در آستانه خواستن. و بعد تا شب ، یعنی تا خود شب کارم همین بود. بروم توی دستشویی ، لباسم را بزنم بالا و همه مراحل را از اول انجام بدهم. دیگر باید این سوتیئن با همه قیمت گزافش به تاریخ بپیوندد. مخصوصا برای کلاسهایی با پسر بچه هایی شیطان که من را چاق می پندارند. 

نظرات 1 + ارسال نظر
Baran سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1400 ساعت 08:19

به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا
به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی

#رودکی

اجازه خانم؟!ببخشید که ما یاد این بیت افتادیم.

چه بامزه بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد