بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

راحتی

تازه توانستم بنشینم و یک چای بریزم و بخورم با اینکه هدفون توی گوشم است و در جلسه آموزشی هستم مثلا.  خسته ام با اینکه امروز دو تا کلاس بیشتر نداشتم. ظرفها را از توی سینک نجات دادم. ماشین ظرفشویی اما هنوز پر از ظرف شسته شده است، باید وقتی بخارش رفت خالی کنم. لباسها را آماده گذاشتم ولی هنوز لباسهای شسته را سرجایش نگذاشتم. مردخانه برسد راه می افتیم. فردا از صبح تا شب کلاس دارم. نصف غذایی هم که پختم سوخت. اصلا تمرکز نداشتم. امروز داشتم روی بند، بندبازی می کردم و هر لحظه داشتم می افتادم. دستهایم را می گرفتم که نخورم زمین. تعادلم را که با هزار تلاش بعد از مدتها بدست آورده بودم کسی از دستم در نیاورد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد