بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

یک : داخلی، روز ، یکشنبه از طلوع خورشید تا هفت و چهل و هفت دقیقه

از ساعت شش صبح بیدارم . همان موقع تند تند کتاب خواندم تا ساعت رفتنم بشود. کتاب قلب نارنجی فرشته مرتضی برزگر را تمام کردم. داستان های کوتاهی داشت که به دل می نشست. دو تا داستان هایش را خوشم آمد یکی اتوپسی ، آن یکی کشوی بیست و هفت. اتوپسی مردی است که با زنی در فیس بوک آشنا شده که شاعر است و یک بچه دارد و زن خود مرد دارد نقشه می کشد تا او را بکشد. 

کتاب را تمام کردم و گذاشتم بغل تختم. بغل تختم تعداد زیادی کتاب است که باید بخوانمشان. یعنی به خودم گفته ام که باید بخوانی و بعد بروی سراغ خرید بعدی از سی بوک.

کتاب بعدی چشم سگ که باز هم مجموعه داستان های کوتاه عالیه جان عطایی نازنینم است.،آن روز که از نزدیک در نشر چشمه دیدمش را فراموش نمی کنم . برایم نوشت جانت جور. و آهنگ صدایش هنوز در گوشم است. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد