بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دزد عروسکها

دیروز مامان ی می گفت دزد آمده و تمام دوچرخه های بچه ها را برده. روز جمعه بین ساعت پنج تا هفت ، دو نفر مرد قدبلند و هیکلی و جوان وارد پارکینگ شده اند و با وجود دوربین های داخل پارکینگ هر چه دوچرخه  بوده برداشته اند، حتی وارد راه پله ها شده اند و روغن ماشین و هر چه در راه پله ها بوده برده اند. به طبقه اینها هم رسیده اند اما چون کیسه بزرگ زباله های بازیافت را جلوی در گذاشته، دزد ترسیده صدا بدهد، در را باز نکرده و برگشته. 

مامان ی گفت سه بار بیشتر دوچرخه بازی نکرده بود. و اتفاق ناخوشایندی بود برای پسرک . زدن دزد به خانه و ماشین  حس ناامنی زیادی برای آدم ایجاد می کند . و این روزها خیلی خیلی زیاد شده است. 

چیزی موقع تعریف کردن مامان ی در ذهن من شکل می گرفت این بود که من خانه های بسیاری می روم و می توانم در عرض این مدت اطلاعات بسیاری راجع به در خانه ها، دزدگیر و دوربین های احتمالی و ساعت های ورود و خروجشان پیدا کنم و بعد آمارشان را به گروه دزدان حرفه ای بدهم و آن وقت بشوم یک طراح و برنامه ریز برای دزدان. همین طور جلو می رفتم برای خودم و داشتم  یک فیلم پلیسی جنایی عشقی طراحی می کردم و در ذهنم از خودم یک تبهکار حرفه ای می ساختم که پسرک بلند گفت من یک فیلم ، یک فیل واقعی. جلوی زبانم را گرفتم وگرنه منم همراه می شدم باهاش و می گفتم من یک دزدم. یک دزد واقعی. 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد