بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

ترس

در راه برگشت قسمت خشونت خانگی رادیو مرز را گوش دادم، به خاطر حجم خشونت هایی که هر بار می شنیدم ، نمی توانستم این اپیزود را تمام کنم. اما امروز عصر همینطور که دلم می خواست خوابم ببرد به صدای آدمهایی گوش می دادم که از سمت برادر و پدر و مادر و شوهر مورد خشونت قرار گرفته بودند. همه ما گاهی عصبانی می شویم که قابل کنترل نیست، اما اینکه بعضی کارهای نامعقول می کنند به دیگران استرس دائمی می دهند یا آنقدر آنها را تحقیر و توهین می کنند که تمام شخصیت و اعتماد به نفس این زنان و مردان را زیر سوال می برند و سالیان سال روی زندگی آنها تاثیر می گذارد. کلمات هم می تواند خشونت بار باشد. کلماتی که بکار می بریم در مواجهه با دیگران چقدر ما را تشکیل می دهد؟! چقدر نشان می دهد که ما چگونه شکل گرفته ایم. و تحت تاثیر چه شرایطی بوده ایم. 

قصه زن آخری بعد از جدایی در سن چهل سالگی ، شنا، رانندگی و دوچرخه سواری را یادگرفته و حتی زبان سخت سوئدی را بلد شده و به دانشگاه رفته. نه سال و نیم ،تحمل فردی که تو را تحقیر می کند غیرقابل باور است. نیروی مادری او را زنده نگه داشته و بالاخره توانسته خودش را رها کند و جدا شود. شوهرش بهش تهمت می زده که تو با پسرت رابطه داری. این دیگر چه جور بیماری است؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد