بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

عشق همین بود

خوابت را دیدم. نمی دانم کجا بود ؟ همانجایی بود که می تواند باشد. تو داشتی با بقیه که کنارت بودند سلفی می گرفتی. روی صندلی نشسته بودی و من از دیدنت ذوق زده بودم . اطرافم پر از آدم بود. این همه آدم بعد از کرونا در کنارم خیلی عجیب بود. یکی ماسک داشت، یکی نداشت. تو هنوز مشغول بودی و من از دور می پاییدمت. و هی می خواستم طوری من را ببینی . هی ، منم اینجام و با دست تکان دادن یا چیزی شبیه ش حواست را جمع کنم . اما ندیدی. هیچ دیواری نبود. همه جا پر از پنجره های بدون شیشه بود. و یک نفر اجرای زنده نمایشنامه خوانی یا موسیقی داشت . نمی دانم. خوشحال بودی و همین حالم را خوب کرده بود. از یک پنجره بزرگتر آمدم که برایت دست تکان بدهم اما صندلیت خالی بود. دنبالت گشتم اما نبودی . و این شعر که هی دارم گوش می دهم توی ذهنم تکرار می شد. جنگل به جنگل ... عشق تو جاری بود. دریا به دریا .... قلبم داشت از توی سینه ام می زد بیرون. چرا ندیدی من را؟ من گم شدم بین جمعیت و تو گم شدی بین آدمها. از خواب پریدم. موزیک همچنان ادامه داشت. دره به دره به عشق غره...دلم می خواست گریه کنم. چشمانم باز نمی شد. می خواستم توی خواب بمانم. چشمانم را ببندم و تو باشی .

اما من از تو چیزی ندیدم ...آن گل که دادی سمی ترین بود ، بو کردم، مردم ،عشق همین بود...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد