بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

لعنت به سفر

خانه ای که آدمهایش می خواهند از آن بروند ، چه شکلی است؟ خانه ای که ازش قرار است مهاجرت کنند بروند و دیگر باز نگردند چه قدر غم انگیز است! جارو نزده، آینه ها پر از جای انگشت، دیگر چه فرقی می کند که دستشویی تمیز باشد وقتی قرار است که دیگر این خانه خانه تو نباشد. 

وقتی بهش گفتم خداحافظ زدم زیر گریه. باورم نمی شد. الانم دارم گریه می کنم. ما سالها کنار هم بودیم ، کم و زیاد از هم خبر داشتیم. و حالا روزهای آخر ، چه غمی داشت. و امشب ساعت سه وقتی پرواز می کند و می رود دلش را جا می گذارد. 

آخ آخ 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد