بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

تو خیلی دوری

دیروز برای شاگردم از آرزو گفتم. ازش پرسیدم چه آرزوهایی  دارد. بعد روی تخته وایت بردش با هم شروع کردیم به کشیدن آرزوهایمان. من دو تا کتاب کشیدم. و بعد برایش گفتم دوست دارم کتاب هایم را چاپ کنم. یکیش کتاب خودم بود و دیگری قصه های بچه ها. یک خانه بزرگ کشیدم . یک فضاپیما و ماه. تازه پسرک داشت مفهوم آرزو را متوجه می شد و او هم شروع کرد به کشیدن. 

آه  

آرزوی دوررر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد