بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

قول بند انگشتی

هر لحظه در حال اشتباه کردنم. آنقدر خودم را زخم زدم که بتوانم در این دو هفته آرام و ساکت باشم. فقط بنویسم و بخوانم و دیگر به هیچ کس متکی نباشم. توقع نداشته باشم کسی نقدم کند. نوشته های بی سر و ته ام را بخواند. اما نشد. من باید این عادت را ترک کنم که وقتی می نویسم منتظر باشم نفر سومی بیاید و بخواند و بگوید چیکارش کنم که بهتر باشد. عادت بدی پیدا کرده ام. اصلا نمی توانم بنویسم تا ایرادهایم گفته نشود. باید روی پاهای خودم بایستم. باید یاد بگیرم که هیچ کس نیست که غلط هایم را بگیرد و توی کله ام فرو کنم که تنهایی باید از  گردنه سخت نوشتن عبور کنم. کاش بفهمم. چرا می ترسم؟ چرا ناتوانم درباره این موضوع؟ چقدر هولناک است و چقدر ضعیفم. از امروز باید تمرین کنم که خودم روی قلم خودم بایستم و از کسی انتظار خواندن و ادیت کردن نوشته هایم را نداشته باشم. مطمئنم که می توانم. اینجا نوشتم که یادم نرود به خودم قول دادم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد