بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

کوتاه اما لذت بخش

ازم خواستی که برایت کار انجام بدهم، چیزی بنویسم، از دیشب روی ابرهایم. احساس خوشبختی می کنم. هم اینکه ازت می ترسم و هم ته دلم غنج می رود. از اینکه با یک کلمه گاهی جوابم را میدهی، با بله و نه. یا هر چند کوتاه. داریم با هم حرف می زنیم و نمی زنیم. مثل دو همکار شده ایم و من باز حال خوبی دارم. دلم می خواهد تند تند بنویسم. تند تند بخوانمت. و حرفهای ته ته دلم می ماند. قدیم بدون اینکه حرف برنیم، تو فقط من را می خواندی. حالا می بینم آن موقع هم خوب بوده، الان هم خوبتر است. 

نظرات 2 + ارسال نظر
Baran چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 08:24

همیشه خوبتر باشید و بمانید...

مرسی عزیزدلم ، کاش با هم یه روز زیر بارون قدم بزنیم و کیف کنم از کنارت بودن.،سالی که گذشت تو دلگرمی بودی برام. خدا حفظت کنه. سلامت و شاد و قشنگ بمونی برام. عیدت هم پیشاپیش مبارک

Baran پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 07:03

قربان مهرو معرفتتان
کاش،کاشکی بتونیم...
اجازه خانم؟! من تو ذهنم.در تصور و تخیلم باهاتون قدم زدم .حس خوب و عزیزی گرفتم.وآن وقت براتون نوشتم.من خواهر ندارم.ولی به اندازه ی سارا دوستتون دارمالهی خودتون و عزیزان تون سلامت و شاد ودلگرم و قشنگ بمونید برام.خیلی ممنونم...شیمی نو سال موبارک ببه تی بلامیسر

الهی الهی جان دلم
دوستت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد