بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

فراموشی

روبه‌روی جایی ایستاده‌ام که قبلا لابراتور بود، جایی که عکسها را ظاهر می‌کردیم، چقدر اینجا خاطره دارم. روی درش نوشته، سفال یک و دو. الان دم در آقای صالحی که قبلا در گروه کار می‌کرد را دیدم. فامیلی من را یادش رفته بود اما یادش بود که من صنایع بودم. چه روزهایی گذراندیم. چه ماجراهایی، چه عشقهایی. دلم تنگ و گرفته است. آنقدر اینجا می‌نویسم که همه چیز را فراموش کنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد