بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

بیهودگی و بطالت بود. اما کمی آشپزی کردم و شعری که باران برایم فرستاد را خواندم و بهتر شدم. صبح شروع کردم به نوشتن قصه‌ای که حالم را تغییر بدهد و حواسم را پرت کند. دارم حواسم را پرت می‌کنم.

نظرات 1 + ارسال نظر
Baran جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 14:21

الهی همیشه سلامت وبهتر باشید

تو تنها دلخوشی من برای نوشتن در اینجایی بارانکم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد