بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دلم برایت تنگ شده.

جرات ندارم که برایت بنویسمش یا بگویم. باران که گرفت رفتم زیر باران و دستهایم را بردم بالا. خیس خیس شدم. باد می پیچید لای موهای خیسم. روی صورتم خیس شده بود. 

رعد و برق می شد در دل تابستان. ابرها پر از باران بودند . انگار دلم همین باران را می خواست.چقدر باران خوب است. 


دلم می خواست بچرخم. دستانم را تکان می دادم. از خوشحالی. قطرات باران می چکید از تمام تنم. 


۱۴۰۰/۵/۹

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد