بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

حوصله نوشتن ندارم. نمی دانم چرا اما چیزی در درونم می بردم به نوعی بی تفاوتی و بی حوصلگی. تمام روزهایم را بچه ها پر کرده اند. بچه های کوچک و بزرگ. بچه های مهربان و خشمگین. بچه های ناتوان و عصبانی گاه هم تنها. من فقط با بچه ها می توانم حرف بزنم و دیگر فراموش کرده ام چطور با آدمهای بزرگ ارتباط برقرار  کنم.

فقط می خوانم و گوش می دهم.

گاهی از تنهایی رنج می برم و گاهی هیجان زده می شوم از جمله ای محبت آمیز.


بعضی از عصرها هم می خوابم. 


۱۴۰۰/۵/۲۰

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد