بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

یک پیچی هست وقتی از مدرس جنوب می پیچی به سمت باغ کتاب، 

اولش یک لاین باریک است که پیچ شدیدی دارد ، باید با سرعت کم بروی حتما، بعد کمی از پیچ کاسته می شود، اتوبان پهن می شود، درختان چنار در دو طرف آنقدر بلندند که سرهایشان بهم رسیده اند. سبز سبز، سایه هایشان افتاده روی زمین و نور از لابه لای برگها می تابد.

مسیر پهنتر می شود و چمنهای سبز دو طرف به چشم می خورند. می شود سمت چپ جایی که اتوبان پهن شده، سایه درختان پهنتر شده، چمنها پهنترند کنار زد و ایستاد . اگر تنها باشی شیشه را پایین بکشی و بوی چمنها را نفس بکشی. اگر دوتایی باشی ، لب روی لب بگذاری و یک آغوش بگیری از کسی که دوستش داری. من عاشق این جای اتوبانم. اتوبان مدرس را وصل می کند به حقانی و نام ندارد. شاید نامش را بگذارم گذر عاشقان.




۱۴۰۰/۶/۱


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد