بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

بابا اسپانسر همه ما شد. 

امروز برای همه توی تور ، بلیط و هتل گرفت. و ما هیجان زده مثل همه سفرهای دسته جمعیمان آماده بستن چمدان می شویم.

من تا لحظه آخر یعنی چهارشنبه هشت شب کلاس دارم و بعد تا پنج صبح باید تمام کارهایم را انجام دهم و چمدانم را ببندم و راهی فرودگاه شوم. امیدوارم آنقدر سرحال باشم که هر لحظه را ثبت کنم. از خانواده یازده نفری مان دوتا همنام ها غایبند چون باید سرکار بروند و من هم با بدبختی تمام دارم یکی یکی کلاسهایم را کنسل می کنم. 

اما اصلی ترین کلاسهایم را در موسسه ، فردا کنسل خواهم کرد امیدوارم صدای سوپروایزر در شروع هفته اول کلاسهای آنلاین مدارس، درنیاید.

من و ترمه هم اتاق هستیم. باورم نمی شود که داریم همگی بعد از مدتها مسافرت می رویم. بعد از دوسال وحشتناک که فکر می کنم من از همه کمتر به سفر رفتم. 

خلاصه که حسابی هیجان زده ام. البته با اینکه بابا ، پول همه ماها را داد اما همه قول دادیم که پولش را برگردانیم. یعنی وقتی برگردم باید تا آخر سال هر چه کار کنم به بابا بدهم. این کار ، خیلی برایم لذت بخش است. اصلا باید هر سال یک سفر بروم و بقیه سال برای سفر بعدی تلاش کنم. 


دارم از خواب می‌میرم.

امیدوارم مردخانه صدایش درنیاید که قرار است یک هفته تنها بماند.


۱۴۰۰/۷/۱۹

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد