بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دهه هشتاد (دقیق یادم نیست ، فکر می کنم ۸۵یا ۸۶بود) رفتم نمایشگاه کتاب و از اورهان پاموک امضا گرفتم و کتابش را برایم با خوشحالی امضا کرد. کتاب را دادم به پسرخاله ام بخواند. همان که سال نود یکهو بیخبر گذاشت رفت استرالیا با کشتی و کتاب را نمی دانم چکار کرد.

وقتی کتاب استانبول پاموک را می خواندم همش با خودم خیابانها،خانه ای خانوادگی پاموک با هم زندگی می کردند، 

پل بغاز 

پلی که رویش به خاطر شنیدن موسیقی معروف ترک و خودکشی از روی آن ، رفت و آمد آدمها ممنوع شده و الان فقط ماشین رد میشود.

بسفور و ساحل دریا در ذهنم بوده ، حالا آنها را از نزدیک میبینم.

کتاب زنی با موهای قرمز پاموک را چند سال پیش خوانده ام و آن هم شگفت زده ام کرد.



بیخوابیهای صبح زود تهرانم را با خود آورده ام، امیدوارم انرژی داشته باشم برای بقیه روز. با این همه نخوابیدن.

۱۵اکتبر ۲۰۲۱

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد