بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

به دوست کلاس داستان نویسیم ، می گویم نوشته جدیدم را بخوان استاد، می گوید استاد خودتی. می خندم و ادامه می دهد ایده هاتو دوست دارم ، خوبه. می نویسم مرسی، مشوق منی و برایش بوس می فرستم. اولین نفری که در کلاس بهش پیام دادم و نوشته ام را برایش فرستادم که بخواند یا بهش گفتم گروه بزن ، یک گروه بدون استاد که بتوانیم با بچه های کلاس تعامل داشته باشیم . بهش پیام می دادم و همیشه جوابم را می داد. یکبار در کلاس نمی دانم چه شد که نمی توانست بیاید وارد محیط کلاس بشود و به من پیام داد و من هم ویس های استاد را برایش فرستادم. بعد نوبت من بود که یک روز در کلاس نباشم و داشتم می رفتم مهمانی که باورش نمی شد اینقدر مشتاقم که در کلاس باشم و متن تکلیف را هم در ماشین نوشته بودم و در کلاس فرستادم. از روی پیجش فهمیدم که به اگزیستانسیالیست علاقه دارد و طبع لطیفی دارد. بچه گرگان است. سرباز است. ارشدش را گرفته. فکر کنم مهندسی. از اولین جلسه کلاس که هر کس خودش را معرفی می کرد  یادم نمانده که چند ساله ش بود. مطمئنم از من کوچکتر است. همیشه نوشته هایم را می خواند و آخری که انتخاب شد را او برایم ادیت کرد و خوشگلش کرد. عکسهایی که از طبیعت میگیرد فوق العاده است. ترم دوم ثبت نام نکرد و من کلی بهش پیام دادم که چرا نیامدی و سربازی را بهانه کرد. گفتم اگر تو نباشی ، بعد از کلاس صدای بچه ها را با چه کسی مسخره کنم؟  چند تا بچه ها روی اعصابش بودند وقتی ویس شان را باز می کردند تا جلوی استاد افاضات کنند. 

شانس آوردیم استاد گفت دی ماه ترم دوم را شروع می کند که من بهش گفتم دیگر برای دی ماه نباید بهانه بیاوری. خیلی حال خوبی دارم وقتی نوشته هایم را می خواند و اینقدر راحت و مهربانانه برایم ادیت می کند. 


دوست خوبی است.دلم می خواهد بدانم دوست دختر دارد یانه؟ 


۱۴۰۰/۹/۲۰

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد